javahermarket

خروج ممنوع

ادبیات-شعر-داستان-خاطرات-زبان(انگلیسی و فرانسه)

 

برگرفته از سایت

                                                           www.livemocha.com

 

Salut

سلام

Bonjour

صبح /بعد از ظهربخیر


Bonsoir

عصر بخیر

Comment vous appelez-vous?

اسم شما چیست؟

 

Enchanté(e)

از ديدن شما خوشوقتم

 

Je viens de …

من اهل ... هستم. 

Bonne nuit

شب بخیر 

Je vais bien. Merci. Et vous?

خوبم ، ممنونم ؛ شما چطورید؟

Je vais très bien

من عالی هستم

کلمات واصطلاحات بیشتررادرادامه مطلب ببینید.

 

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی

ادامه مطلب
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

با تشکرازدوستانی که لایق دونستن و نظر دادن
برای اینکه مشاهده نظرها ومطالب دوستان راحت تر باشه به اسم خودشون در اینجاقرار میدم.
خوشحال میشم اگه شماهم نظرتون رو بگیدومطمئن باشید به اسم خودتون دروبلاگ قرار میدم.
 
نویسنده: آقای خاص
پنجشنبه 7 بهمن1389 ساعت: 21:1
 
بی تو، مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم .
در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید :
 

مهتاب


یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت .
من همه محو تماشای نگاهت .
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا ، گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید: تو به من گفتی :
«از این عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب، آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، که دلت با دگران است !
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن !»
با تو گفتم:« حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
نتوانم!
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ... »
بازگفتم که: « تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم ، نتوانم!»
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت ...
اشک در چشم تو لرزید ،
ماه بر عشق تو خندید !
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای دردامن اندوه کشیدم .
نگسستم، نرمیدم .
 رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم ،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم ،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!



فریدون مشیری
بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

حافظ و سعدی همشهرین و هرکدوم در جای خودشون بینظیرن.ولی از حافظ بخاطر فالش،بیشتر یاد میشه.من میخوام اینجا دل سعدی رو به دست بیارم و هر هفته یه حکایت از گلستان بذارم.(البته ما همچنان ارادتمندحافظ هستیم ).

 

سعدی

حکایت اول از باب "دراخلاق درویشان"

زاهدی مهمان پادشاهی بود.چون به طعام بنشستند،کمتراز آن خوردکه ارادت او بو د و چون بنماز ایستاد بیشتراز آن کردکه عادت او،تاظن صلاحیت در حق اوزیادت کنند.

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی                     کاین ره که تو میروی به ترکستان است

چون بمقام خویش درآمد،سفره خواست تا تناولی کند.پسری صاحب فراست داشت.گفت:ای پدر،باری به مجلس سلطان درطعام نخوردی؟گفت در نظر ایشان چیزی نخوردم که بکارآید.گفت:نمازراهم قضاکن که چیزی نکردی که بکارآید.

ای هنرها گرفته در کف دست                        عیبهابرگرفته زیر بغل

تاچه خواهی خریدن ای مغرور                       روز درماندگی به سیم دغل

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:گلستان سعدی, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

تعدادی از اصطلاحات انگلیسی رو میذارم(علی الحساب)،امیدوارم مفیدباشه و وفت کنم مطالب بهترب رو آماده کنم.


Movie  maniac

کسی که زیاد به فیلم علاقه دارد.

Mouse potato

کسی که زیاد با کامپیوتر کارمیکند.

Couch potato

کسی که زیاد تلوزیون میبیند.

Food  freak

کسی که زیادغذامیخورد.

Fitness freak

کسی که به تناسب اندامش اهمیت میدهد.

Cloths horse

کسی که زیادخریدمیکند.

Early bird

کسی که سحرخیزاست.

Night owl

کسی که شبها خیلی دیرمیخوابد.

As cross as tow sticks

مثل برج زهرمار

Have a big mouth

دهن لق

Take it out on s.b

تلافی چیزی را سرکسی درآوردن

Mess with sb

سربه سر کسی گذاشتن

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:اصطلاحات انگلیسی, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

اینم یه مشاعره اینترنتیه که چندوقت پیش با یکی از دوستام داشتم.(اگه کسی مایل باشه حریف هم میطلبیم!)

 

دردلم بودكه بي دوست نباشم هرگز  //  چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود

   دي شيخ با چراغ گرد شهر همي گشت  // كز ديو دد ملولم و انسانم ارزوست

تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود // سر ما خاك ره پير مغان خواهد بود

دوش دور از رويت اي جان، جانم از غم تاب داشت// ابر چشمم بر رخ از سوداي تو سيلاب داشت

توهمچو صبحي و من شمع خلوت سحرم// تبسمي كن و جان بين كه چون همي سپرم

مرا مي بيني هردم زيادت مي كني دردم// تو را مي بينم و هر دم زيادت مي شود دردم

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی

ادامه مطلب
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

ملاصدرا می گوید : 

 خداوند بي‌نهايت است و لامكان و بي زمان 

خداوند

 اما به قدر فهم تو كوچك مي‌شود

و به قدر نياز تو فرود مي‌آيد،

و به قدر آرزوي تو گسترده مي‌شود،  و به قدر ايمان تو كارگشا مي‌شود، 

 و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريك مي‌شود،

و به قدر دل اميدواران گرم مي‌شود... 

مهر

 

  پــدر مي‌شود يتيمان را و مادر..

 

 

 

 همسر مي‌شود بي همسر ماندگان را. 

  طفل مي‌شود عقيمان را. 

 اميد مي‌شود نااميدان را. 

  راه مي‌شود گم‌گشتگان را.

نور مي‌شود در تاريكي ماندگان را.  

 شمشير مي‌شود رزمندگان را.  

 عصا مي‌شود پيران را.

عشق مي‌شود محتاجانِ به عشق را...

خداوند همه چيز مي‌شود همه كس را. 

 

نیایش

به شرط اعتقاد؛

به شرط پاكي دل؛

 به شرط طهارت روح؛

به شرط پرهيز از معامله با ابليس.

بشوييد قلب‌هايتان را از هر احساس ناروا!

 و مغزهايتان را از هر انديشه خلاف،

و زبان‌هايتان را از هر گفتار ِناپاك،

و دست‌هايتان را از هر آلودگي در بازار...

و بپرهيزيد از ناجوانمردي‌ها، ناراستي‌ها، نامردمي‌ها!

عروج

عشق

 چنين كنيد تا ببينيد كه خداوند، چگونه بر سفره‌ي شما،

با كاسه‌يي خوراك و تكه‌اي نان مي‌نشيند

و  بر بند تاب، با كودكانتان تاب مي‌خورد،

و در دكان شما كفه‌هاي ترازويتان را ميزان مي‌كند

و "در كوچه‌هاي خلوت شب با شما آواز مي‌خواند"

 

خدا

مگر از زندگي چه مي‌خواهيد،

كه در خدايي خدا يافت نمي‌شود، كه به شيطان پناه مي‌بريد؟
كه در عشق يافت نمي‌شود، كه به نفرت پناه مي‌بريد؟
كه در سلامت يافت نمي‌شود كه به خلاف پناه مي‌بريد؟
قلب‌هايتان را از حقارت كينه تهي كنيدو با عظمت عشق پر كنيد.

زيرا كه عشق چون عقاب است.

بالا مي‌پرد و دور...  

 

 

كوتاه مي‌پرد و سنگين.

جز مردار به هيچ چيز نمي‌انديشد.

عشق

بـراي عاشق،

ناب ترين،

شور است

و زندگي و نشاط.

عشق

براي لاشخور،

خوبترين،

جسدي ست متلاشي ...

  بي اعتنا به حقيران ِ در روح.
كينه چون لاشخور و كركس است.   

برادر مي‌شود محتاجان برادري را.  

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


زلال باش...

زلال باش...

فرقی نمی كند كه گودال كوچك آبی باشی

 یا دریای بیكران

 
زلال كه باشی
 آسمان در تو پیداست
بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

این متن نوشته دوست عزیزم احسانه،امیدوارم که خوشتون بیاد و
نظر یادتون نره!
هر روز انسانهای زیادی را میبینم،غریبه و آشنا،انسانهای زیادی را میبینم ولی آنچه کمتر میبینم انسانیت است.آری انسانیت آنچیزیست که مدتهاست فراموش شده.چقدر سخت است زندگی در میان اینان.ولی در میان این مردمان به یکباره گویی معجزه ایی رخ داده،به ناگاه یکی را میبینی،کسی که گویی سالهاست میشناسی ودرپی اش بوده ای،کسی که گویی معنای مجسم تمام آنچیزیست که از خوبی و نیکسرشتی میدانی،همان که گویی برای رسیدن به اوست که زاده شده ای،مکث میکنی،تمام آنچه از مکان و زمان میدانی را فراموش میکنی،هیجان و شادی وجودت را فرا میگیرد،بدنت میلرزد،قلبت به شدت میتپد،گویی میخواهد تمام تپشهای باقی مانده اش را همانجا و در همان لحظه خرج کند،انگار تمام این سالها برای او و برای رسیدن به او میتپیده ونه برای تو.همچنان محو تماشایش هستی محو معصومیت و پاکی اش،انگار تازه معنای هرآنچه که تا کنون از خدا میدانسته ای را دریافته ای،معنای پاکی و مهربانی،معنای خوبی،معنای زلال زیبای حقیقت.
به یکباره رنگ دنیا برایت عوض میشود.آری،دیگر دنیا همچون مردمانش سیاه نیست،حتی خاکستری هم نیست،نمیدانم چه رنگیست، چون دیگر رنگ معنا ندارد،دنیای بی رنگی است،هرچه هست شادیست،هرچه هست پاکیست،هرچه هست راستی،زیبائی و یکرنگیست.
آنجاست که معنای نیاز برایت عوض میشود،دیگر به چیزی نیاز نداری،اوه نه! نیاز داری،تا به حال به هیچ چیز اینقدر محتاج نبودی، فریاد میزنی،شاید در درونت،ولی فریاد میزنی: نه،نه! بایستید،با شما هستم،بایستید ای عقربه های زشت زمان...
 
بقیه در ادامه مطلب
بازاریابی و کسب و کار اینترنتی

ادامه مطلب
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: پنج شنبه 21 بهمن 1385برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

اگه قرار باشه بعد از مرگ(بعداز120 سال البته!) از خاک شما(خاک وجودتون منظورمه!) یه چیز دیگه بسازن،دوست داشتبن اون شیء چی باشه؟

 

 

با این فرض که هر چیزی میتونه با این خاک ساخته بشه(حتی یه اتومبیل!)

برای اینکه منظورمو بهتر بفهمید این شعر بسیار زیبای دکترشریعتی رو میذارم،در یه تاپیک دیگه سعی میکنم نظرات دوستان رو بررسی کنم .
 
"نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از
خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار
مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
به دست کودکی
گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی درپی
دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب
خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را"

نظریادتون نره،حتمأ نظرتونو بگید و نظر بقیه رو بخونید
بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: سه شنبه 19 بهمن 1385برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

نیایش 

خدایا!

یاریم ده تا دل مردمان نیازارم 

که تیغ از زخم بیرون می آید اما آزار در دل می ماند.

دریاب مرا تا سخن ندانسته برزبان نرانم

تا بار شرمساری بر دوش نبرم.

 

دستگیرم شوتادرحسرت دو خسّت نمانم

یکی آنکه ازداشته هایم بهره نگیرم 

ودیگرآنکه تواناییهایم را بکارنگیرم.

 

پس مراآزادگی عطا کن

تا همچون سرودر همه حال

سربلندو سرسبز باشم.

 

نیایش هفته های قبل را در ادامه مطلب ببینید.

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی

ادامه مطلب
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: شنبه 16 بهمن 1385برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 15 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , mftoch.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com