javahermarket

خروج ممنوع

ادبیات-شعر-داستان-خاطرات-زبان(انگلیسی و فرانسه)

نزدیک ترین نقطه به خدا هیچ جای دوری نیست
.نزدیک ترین نقطه به خدانزدیک ترین لحظه به اوست،وقتی حضورش را درست توی قلبت حس میکنی،آنقدر نزدیک که نفست از شوق التهاب بند می آید
.آنقدر هیجان انگیزکه با هیجان هیچ تجربه ای قابل مقایسه نیست.

تجربه ای که باید طعمش را چشید . اغلب درست همان لحظه که گمان می کنی در برهوت تنها ماندی، درست همان جا که دلت سخت می خواهد او با تو حرف بزند،همان لحظه كه آرزو داری دستان پر مهرش را بر سرت فرود اید

همان لحظه نورانی که ازشوق این معجزه دلت می خواهد تاآخردنیا از ته دل وبا کل وجودت اشک شوق بریزی وتا آخرین لحظه وجودت بباری .

نزدیک ترین لحظه به خدا می توانددر دل تاریک ترین شب عمرناخواسته تو ویا در اوج بزرگ ترین شادی دلخواسته تو رخ دهد ,می تواند درست همین حالا باشد و زیباترین وقتی که می تواند پیش بیایدهمان دمی است که برایش هیچ بهانه ای نداری.
جایی که دلت برای او تنگ است .


نزدیکترین نقطه به خدا،دست نیازی است که به سوی تو دراز شده؛

نزدیکترین نقطه به خدا،نگاه پر مهر کودکی است که در انتظار لبخندی،تو را مینگرد.

 نزدیکترین نقطه به خدا قلب توست؛

فقط کافی است به آن بنگری؛

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی

ادامه مطلب
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: سه شنبه 17 خرداد 1385برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

خدایا

یاریم ده تا دریابم از من تا درگاه تابناک تو

یک گام بیش نیست

که ت  کلید خانه معرفت را در دلم جای داده ای

واز این طریق،راه حق پویی رابر من نمایانده ای


دستگیرم شو تا وجودم را بشناسم

رهرو راه تو باشم

وتورا در همه جاو هیچ کجا طلب کنم


پس مرا خردی عطا کن

تا هیچگاه نگویم به تو رسیدم

بلکه بگویم به سوی تو روانم

پروانه دوستدار نور

کی یارای رسیدن به خورشید را دارد!


بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: سه شنبه 17 خرداد 1385برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

زمان امتحاناست و اغلب شما،اگه دانش آموز یا دانشجو نباشید،تجربه امتحان و بدبختیهای اون رو دارید.

من هم تصمیم گرفتم تا تنور امتحانات داغه،یه سوال بپرسم و نتیجه رو در مبحثی به عنوان "دیکشنری دانشگاه" ،جمع آوری کنم(البته این یه بخشش هست).

پس ممنون میشم چند دقیقه وقت بذارید و به این سوال جواب بدید.

تجربه نشون داده جواب دادن به این سوال،از استرس امتحان و دق دلی دانشجو نسبت به استاد کم میکنه.پس معطل نکنید...

فرض کنید سر جلسه امتحان نشستید.

یه امتحان سخت پدر دربیار،سوالهارو یک در میون سفید گذاشتید و از شانس بد،بغل دستی هاتون هم ،دقیقأ همون سوالهارو سفید گذاشتن!جناب استاد هم به خودشون زحمت ندادن بیان سر جلسه امتحان و مراقبها هم که ...(نگیم بهتره،قربون نکیرو منکر!)

خلاصه،به هر بدبختی هست،میرسید به سوال آخر و میبینید که آخر همه سوالها نوشته:

"موفق باشید"

"شاد و سربلند باشید"

"پیروز باشید"

در چنین شرایطی،این جملات به نظرتون چه مفهومی داره و دلتون میخوادبه استاد چه جوابی بدید؟

نظرهاتونو با ما در میون بذارید.

،البته لطفأ جو گیر نشید و نزاکت رو رعایت کنید.

 

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: شنبه 7 خرداد 1385برچسب:دق دلی نسبت به استاد,امتحان,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

پیامبر ادب فارسی


سعدی

پیراهن برگ بر درختان         چون جامه عید نیکبختان

اول اردیبهشت ماه جلالی         بلبل گوینده بر منابر قضبان

        برگل سرخ ار نم اوفتاده لآلی                 همچو عرق بر عذار شاهد غضبان

 

روز اول اردیبهشت روزی است که سعدی نوشتن گلستان را شروع کرد و به همین مناسبت این روز،روز بزرگداشت سعدی نام گرفته است.

این روز بر دوستداران شعر و ادب فارسی ،گرامی باد.

 

به چکار آیدت ز گل طبقی         از گلستان من ببر ورقی

گل همین پنج روز و شش باشد          واین گلستان همیسه خوش باشد

 

منتظر مطالب بعدی ،از مراسم این روز باشید...

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: دو شنبه 29 فروردين 1385برچسب:بزرگداشت سعدی,اول اردیبهشت, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

آرش

یکی از قشنگترین و بامزه ترین دوران رندگی انسان،وقتی هست که تازه داره حرف زدن یاد میگیره،کلمات رو جابجا میگه ویا کاملأ اشتباه میگه .ولی هیچکس این دوران از زندگی خودش رو بیاد نداره.

حالا بازم بچه های الآن امکانات دارن،سیصد نوع وسیله ثبت لحظه ،اعم از دوربین موبایل،دوربین دیجیتال و آنالوگ،mp4,mp5,...,mp1000و....درخدمتشونه که میتونن این دوران رو بعدها ببینن وکلی ذوق کنن.ولی دوره ما بیچاره ها(دهه 60ی ها!) از این خبرا نبود،خیلی خوش شانس بودیم یه دوربین عکاسی داشتن لا اقل ببینیم چه شکلی بودیم!


البته تقصیری هم نداشتن. خوب،کسی که وسط جنگ دنیا میاد،همینکه یه شیر بخورو نمیر گیرش بیاد،باید کلاشو بندازه  هوا(و البته حواسش باشه کسی برش نداره!)اصلأ چشمش کور،دندش نرم،میخواست نیاد،همینه که هست...

حالا بگذریم ،درد دلهای دهه شصتی ها کم نیست.غرض از این چرت و پرتها،این بود که چندتا از کلماتی رو که بچه های دوروبر خودم،(بخصوص خواهر زادم،محمدعلی، که الآن سه سالشه)اشتباه میگفتن  بذارم.بامزه است،بخونید و اگه شما هم چیز جالبی دارید بگید تا اضافه کنم.

کَمَندَر : کمربند

اِشیندن :نشستن

پیس:نوشابه

آناد:آدامس

اینار :موبایل!!!

بیشکول : بیشعور!

دستشیو:دستشویی

تارکون :کارتون

پیزبا:پیتزا

سَمسُنه : سمنو!!!!!!

سرایی بلم اومد:بلایی سرم اومد!

توی دل شلمدون:توی ده شلمرود!!!

میمی موس:میکی موس

سیوان :لیوان

گوراب: جوراب

خَلاگ :کلاغ!!!!!!

(به نقل از فهام )دودولات : شکلات

...

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: پنج شنبه 18 فروردين 1385برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

La vie   

La vie c'est fait de tout c'est fait de rien c'est la chanson du quotidien
C'est un sourire ou une larme
La vie c'est un oiseau qui monte au ciel c'est un orage un arc-en-ciel
Des yeux d'enfants qui vous désarment
La vie c'est la montée d'un long chemin à faire à deux main dans la main
Jusqu'au grand soir où tout s'enflamme
La vie c'est l'inconnu du lendemain c'est le passé qui vous revient
Comme un regret de vieille dame
Ma vie à moi je l'ai vécue comme j'ai voulu je l'ai choisie n'en parlons plus
Je prends mes erreurs sans partage
Ma vie à moi c'est un combat que j'ai mené et si Dieu veut me pardonner
J'irai plus haut que les nuages
Ma vie c'est la recherche du bonheur c'est le pire et c'est le meilleur
Un roman qu'il faudra écrire
Ma vie c'est un reflet dans le miroir qui est heureux de me revoir
Encore capable de séduire
Ma vie à moi je l'ai vécue comme j'ai voulu je l'ai choisie n'en parlons plus
Je prends mes erreurs sans partage
Ma vie à moi c'est un combat que j'ai mené et si Dieu veut me pardonner
(J'irai plus haut que les nuages (2

 
زندگی

زندگی,(ساخته شده) از همه چیز است و از هیچی نیست (نوا و) ترانه روزانه است

یک لبخند است یا یک قطره اشک

زندگی,پرنده ای است که به آسمان صعود می کند یک طوفان است یک رنگین کمان

چشمان بچه هاست که به شما آرامش می بخشد

زندگی,سربالایی یک راه طولانیست برای پیمودن دست در دست هم

تا شب بزرگی که همه چیز شعله ور می شود

زندگی,ناشناخته فرداست (اتفاقات) گذشته است که به یاد شما  می آید

مثل افسوس گذشته یک پیرزن

زندگی من,آنگونه که دلم می خواست گذراندمش (زندگی کردمش)

من انتخابش کردم در موردش دیگر حرف نزنیم

اشتباهاتم را تماما می پذیرم

زندگی من,یک نبرد است که سپری کردم

و اگر خدا بخواهد من را ببخشد

به بالاتر از ابرها خواهم رفت

زندگی من,جستجوی خوشبختی است بدترین است بهترین است

یک (داستان) رمان است که می بایست نوشته شود

زندگی من,یک انعکاس (تصویر) در آینه است که خوشحال است

از اینکه هنوز من را شایسته جذب کردن دیگران می بیند (مردان)

زندگی من,آنگونه که دلم می خواست گذراندمش (زندگی کردمش)
 
من انتخابش کردم در موردش دیگر حرف نزنیم
 
اشتباهاتم را تماما می پذیرم
 
زندگی من,یک نبردی است که گذراندم
 
و اگر خداوند من را ببخشد

به بالاتر از ابرها خواهم رفت(2)
 

http://monsieuriman.blogfa.com

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: سه شنبه 12 فروردين 1385برچسب:آهنگ فرانسوی,,زندگی,la vie,song de francais, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 


از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید

آدمیت مرد

گرچه آدم زنده بود

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

گشت و گشت

قرنها از مرگ آدم هم گذشت

ای دریغ

آدمیت برنگشت

قرن ما

روزگار مرگ انسانیت است

سینه دنیا ز خوبی ها تهی است

صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است

صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست

قرن موسی چمبه هاست

روزگار مرگ انسانیت است

من که از پژمردن یک شاخه گل

از نگاه ساکت یک کودک بیمار

از فغان یک قناری در قفس

از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار

اشک در چشمان و بغضم در گلوست

وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست

مرگ او را از کجا باور کنم

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای جنگل را بیابان میکنند

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

آنچه این نامردان با جان انسان میکنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

صحبت از مرگ محبت مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است


  فریدون مشیری

 

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: جمعه 12 فروردين 1385برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

این ماجرا برای دوستم اتفاق افتاده.

یه مزاحم تلفنی-اس ام اسی داشت که هی تک میزد و هی اس میداد.اس های عاشقانه،عارفانه،جوک و خلاصه هرچی که فکرشو بکنید.دوست من هم که خیلی دختر خوبیه،اصلأ جواب نمیداد.

یه بار یه اس بهش زد که بهتره دقیقأ خودش رو بنویسم :

چرا جواب نمیدی؟حداقل یه اس خالی بده،آها فهمیدم،حتمأ شاژ نداری.ببخشید که حرف ر توی کلمه شارژ جا افتاد!

 

آدم نمیدونه بخنده یا گریه کنه،بعد میگن چرا ما پیشرفت نمیکنیم!!!!!!!!!!!!!

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: یک شنبه 7 فروردين 1385برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

بلغ العلی بکماله
کشف الدجی بجماله
حسنت جمیع خصاله
صلوا علیه و آله

رسول اکرم

ماه فرو ماند از جمال محمد

سرو نباشد به اعتدال محمد

قدر فلک را کمال و منزلتى نیست

در نظر قدر با کمال محمد

میلاد رسول اکرم(ص) وامام صادق(ع) گرامی باد

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: شنبه 2 اسفند 1384برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

سعی میکنم هر هفته یکی از کتابهایی رو که خوندم و دوست داشتم اینجا معرفی کنم وخوشحال میشم دوستان هم کتابهایی رو که خودشون خوندن و به نظرشون ارزش خوندن داره ,معرفی کنن.

 یکی از کتابهایی که من چندسال قبل خوندم و خیلی برام جالب بود،کتاب "کوری" از "ژوزه ساراماگو" هست.خوندن این کتاب رو به همتون توصیه میکنم.

 

دراینجا میخوام توضیحاتی درباره نویسنده بزارم و بعدهم خلاصه و نقدی از دو کتاب معروف او،یعنی "کوری" و "بینایی".

البته کتاب "سال مرگ ریکاردوریش" و"هجوم دوباره مرگ" که بعضی کتابهاف"درستایش مرگ" ترجمه کردن هم از همین نویسنده،کتابهای جالبیه.

  کوری:

رُمان "كوری" روایت یك نسل است. نسلی كه ناخواسته شاهدی‌ست بر حادثه‌ای شگفت‌انگیز و هراسناك. نسلی كه آن سوی شخصیت‌های انسانی را با چشم عقل به نظاره می‌نشیند. نسلی كه جهانی را تجربه می‌كند كه هیچكس پیش از او تجربه نكرده است. نسلی كه ناگزیر از "عادت دیدن" محروم می‌شود...
بینایی:
«زمانی كه به دنیا می‌آییم، قراردادی را برای زندگی كردن امضا می‌كنیم، اما سال‌ها بعد، لحظاتی می‌رسد كه از خود می‌پرسیم چه كسی این قرارداد را به جای من امضا كرده است؟». ژوزه ساراماگو، رمان "بینایی" را پس از رمان كوری نوشته است. "بینایی" روایت نسلی‌ست كه از كام " كوری سفید" به سلامت بیرون آمده و بینایی خود را بازیافته است. چهار سالی از مرگ "ابلیس سفید" گذشته است اما این‌بار این هیولا خود را در چهره‌ای دیگر بازمی‌سازد...
بازاریابی و کسب و کار اینترنتی

ادامه مطلب
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: چهار شنبه 13 بهمن 1384برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 ... 9 10 11 12 13 ... 15 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , mftoch.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com