javahermarket

خروج ممنوع

ادبیات-شعر-داستان-خاطرات-زبان(انگلیسی و فرانسه)

FROGS

قورباغه ها
 
Once upon a time there was a bunch of tiny frogs.... Who arranged a running competition.

روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه ی دو بدند .

  The goal was to reach the top of a very high tower.

هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود .

  A big crowd had gathered around the tower to see the race and cheer on the contestants. ....

جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند ...

The race began.....

و مسابقه شروع شد

....

 

بقیه ماجرا رو ادامه مطلب دنبال کنید

 

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی

ادامه مطلب
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:داستان دو زبانه,داستان قرباغه ها,داستان پند آموز,مثبت اندیشی,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفت گانه جهان را فهرست واربنویسند.دانش آموزان شروع به نوشتن کردند.معلم نوشته ها را جمع کرد.با آنکه همه جوابها یکی نبودند،اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند:

اهرام مصر،دیوار چین،کانال پاناما،تاج محل و ...

در میان نوشته ها کاغذ سفیدی به چشم میخورد.معلم پرسید این کاغذ سفید مال چه کسی است؟

یکی از دانش آموزان دست خود را بالا برد.معلم پرسید:"چرا چیزی ننوشته ای؟"

دخترک جواب داد: "عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند،من نمیتوانم تصمیم بگیرم کدام را بنویسم."

معلم گفت : "بسیار خوب هر چه در ذهنت است بگو،شاید من بتوانم کمکت کنم."

در این هنگام د خترک مکثی کرد و گفت: "به نظر من عجایب هفت گانه جهان عبارتند از:لمس کردن،چشیدن،دیدن،شنیدن،احساس کردن،خندیدن و عشق ورزیدن."

پس از شنیدن سخنان دخترک  کلاس در سکوتی محض فرو رفت.


آری عجایب واقعی همان نعمت هایی هستند که ما آنها را ساده و معمولی می انگاریم و به سادگی از کنارشان عبور میکنیم!!!!

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:عجایب هفت گانه از دید یک کودک,عجایب هفت گانه واقعی,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

دانشجویی که سال آخر دانشکده خود را می‌گذراند به خاطر پروژه‌ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت.او در پروژه خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدورژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این درخواست خود، دلایل زیر را عنوان کرده بود:

1-مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می‌شود.

2-یک عنصر اصلی باران اسیدی است.

3-وقتی به حالت گاز در می‌آید بسیار سوزاننده است.

4- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می‌شود.

5-باعث فرسایش اجسام می‌شود.

6-حتی روی ترمز اتومبیل‌ها اثر منفی می‌گذارد.

7-حتی در تومورهای سرطانی یافت شده است.

از پنجاه نفر فوق، 43 نفر دادخواست را امضا کردند. 6 نفر به طور کلی علاقه‌ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می‌دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!

عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!

 

 

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:پروژه بسیار جالب یک دانشجو,زودباوری,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
 

یه دوست معمولی وقتی می آد خونت مث مهمون رفتار میکنه

یه دوست واقعی در یخچال رو باز میکنه و از خودش پذیرایی میکنه

یه دوست معمولی هرگز گریه تو رو ندیده
یه دوست واقعی شونه هاش از اشکای تو خیسه

یه دوست معمولی حتی اسم کوچیک پدر و مادر تو رو نمی دونه
یه دوست واقعی اسم و شماره تلفن اون هارو هم تو دفترش داره

یه دوست معمولی یه دسته گل واسه مهمونیت می آره
یه دوست واقعی زودتر میآد و دیرتر می ره تا به کمکت همه جارو جمع و جور کنه

یه دوست معمولی متنفره از اینکه وقتی رفته بخوابه بهش تلفن کنی
یه دوست واقعی میپرسه چرا یه مدته طولانیه که زنگ نمی زنی؟

یه دوست معمولی ازت میخواد راجع به مشکلاتت باهاش حرف بزنی
یه دوست واقعی ازت میخواد که مشکلاتتو حل کنه

یه دوست معمولی وقتی بینتون بحثی میشه دوستی رو تموم شده میدونه
یه دوست واقعی بهت بعد از یه دعوا هنوز هم زنگ میزنه

یه دوست معمولی همیشه ازت انتظار داره
یه دوست واقعی میخواد که تو همیشه رو کمکش حساب کنی

یه دوست معمولی این حرف های منو میخونه و شاید هم خیلی زود فراموششون کنه
یه دوست واقعی این اندرزها رو جهت یادآوری دوستاش هم که شده از اونها دریغ نمی کنه و واسه همه شون میفرسته

و بالاخره، یه دوست واقعی شخصی است که وقتی همه تو را ترک کردند و دیگه حتی از اون دوست معمولی هم خبری نیست، با تو می مونه

 

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

امروز حسابی به شیرازی ها گیر دادیم،(البته من خودم هم شیرازیم!!!!!)

این یه عکس رو هم بذاریم و دست از سر شیرازی ها برداریم!

وقتی مونالیزا در شیراز بود...

.

.

.

 

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

 
يک روز يک زن و مرد ماشينشون با هم تصادف ناجوري مي کنه. بطوريکه ماشين هردوشون بشدت آسيب ميبينه. ولي هردوشون بطرز معجزه آسايي جون سالم بدر مي برن.

وقتي که هر دو از ماشينشون که حالا تبديل به آهن قراضه شده بيرون ميان، رانندهء خانم بر ميگرده ميگه:

- آه چه جالب شما مرد هستيد!…. ببينيد چه به روز ماشينامون اومده! همه چيز داغون شده ولي ما سالم هستيم! اين بايد نشونه اي از طرف خدا باشه که اينطوري با هم ملاقات کنيم و ارتباط مشترکي رو با صلح و صفا آغاز کنيم!

مرد با هيجان پاسخ ميگه:

- اوه … “بله کاملا” …با شما موافقم اين بايد نشونه اي از طرف خدا باشه!

بعد اون خانم زيبا ادامه مي ده و مي گه:

- ببين يک معجزه ديگه! ماشين من کاملأ داغون شده ولي اين شيشه مشروب سالمه. مطمئنأ خدا خواسته که اين شيشه مشروب سالم بمونه تا ما اين تصادف خوش يمن كه مي تونه شروع جريانات خيلي جالبي باشه رو جشن بگيريم!

و بعد خانم زيبا با لوندي بطري رو به مرد ميده.

مرد سرش رو به علامت تصديق تکان ميده و در حاليكه زير چشمي اندام خانم زيبا رو ديد مي زنه درب بطري رو باز مي کنه و نصف شيشه مشروب رو مي نوشه و بطري رو برمي گردونه به زن.

زن درب بطري رو مي بنده و شيشه رو برمي گردونه به مرد.

مرد مي گه شما نمي نوشيد؟!

زن لبخند شيطنت آميزي مي زنه در جواب مي گه:

- نه عزيزم ، فکر مي کنم الان بهتره منتظر پليس باشيم !!!

نتیجه اخلاقی :همیشه زنها زیرکترند، حتی در بدترین شرایط!!!!!!

__._,_._
بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:داستان تصادف,زیرکی زن,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 



عکسهای بیشتر در ادامه مطلب

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی

ادامه مطلب
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:عکس طنز, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

اقدام شهرداري شيراز براي رفاه هموطنان شيرازي

.

.

.

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:شیراز,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش ….. همینجور که داشت کارشو می‌کرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟

پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: هَمینو گُوشت بده نِنه …..

قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه بدم؟

پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه!

قصاب اشغال گوشت‌های اون جوون رو می‌کند می‌ذاشت برای پیره زن …..

اون جوونی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی می‌کرد گفت: اینارو واسه سگت می‌خوای مادر؟

پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سَگ؟

جوون گفت اّره ….. سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز می‌خوره ….. سگ شما چجوری اینا رو می‌خوره؟

پیرزن گفت: مُخُوره دیگه نِنه ….. شیکم گشنه سَنگم مُخُوره …..

جوون گفت نژادش چیه مادر؟ پیرزنه گفت بهش مِگن تُوله سَگِ دوپا نِنه ….. اینا رو برا بچه‌هام می‌خام اّبگوشت بار بیذارم!

جوونه رنگش عوض شد ….. یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن …..

پیرزن بهش گفت: تُو مَگه ایناره بره سَگِت نگرفته بُودی؟

جوون گفت: چرا

پیرزن گفت ما غِذای سَگ نِمُخُوریم نِنه …..

بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت.

منبع:  http://www.didany.com

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:فقر,تبعیض,فاصله طبقاتی,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

فقر
خداوندا!

  پریشانم،
چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!
مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا!
اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای ‌تکه نانی
‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌
و شب آهسته و خسته
تهی‌ دست و زبان بسته
به سوی ‌خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!

خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی
لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف‌تر
عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌
و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!

خداوندا!
اگر روزی‌ بشر گردی‌
ز حال بندگانت با خبر گردی‌
پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است

دکتر علی شریعتی

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:فقر,تبعیض,دکتر شریعتی,شکایت,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , mftoch.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com